یسنا کتاب میخونه...
سلام . من اومدم راستش این چند وقت که نبودم یعنی عکس نذاشتم ، به خاطر این بود که من تمام عکسهام با گوشی بابام گرفتم و متاسفانه گوشی پدرم دزدیدن . و تمام عکسها و فیلمهای من گم شد . برای همین مامانم مجبور شد بره دوربین عکاسی بخره .
الانم من دارم کتاب میخونم ، یعنی دارم پاره میکنم . آخه خیلی کتاب دوست دارم . مامانم برام مدادهای کوچیک گذاشته تا بتونم باهاشون نقاشی بکشم منم باهاشون خط خطی میکنم .
نخندید ها این روسری مامان جونم برام دوخته .
تازشم من تازه از خونه مامان جون اومده بودم و من با خودش دوباره نبرد برای همین من بداخلاق شده بودم.