یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

یسنا دختر آریایی

لالایی ...

  لالایی ماه و مهتابه   لالایی مونس خوابه       لالایی قصه ی گل هاس پر از آفتاب پر از آبه     لالایی رسم و آیینه لالایی شعر شیرینه     روون و صاف و ساده زلال مثل آیینه     لالایی گرمی خونه لالایی قوت جونه     لالایی میگه:یک شب هم کسی تنها نمی مونه     لالایی آسمون داره گل و رنگین کمون داره     توی چشمون درویشش نگاهی مهربون داره     لالایی های ما ماهه بدون ناله و آهه     بخون لالایی و خوش باش که عمر غ...
19 مهر 1392

دخترم رفته آرایشگاه...

امروز رفتیم خونه خاله زهرا مهمونی خاله هم از فرصت استفاده کرد و حسابی از من عکس گرفت آخه قرار بعدش برم آرایشگاه موهام کوتاه کنم ....               من اومدم امروز رفتم پیش حمید آقا ، آرایشگری که موهای بابام کوتاه میکنه . نبودید ببینید که مامانم چه ذوقی کرده بود که داشتن موهای من کوتاه میکردن آخه تعجب کرده بود که من آنقدر ساکت نشستم و گذاشتم حمید آقا موهام کوتا کنه و خلاصه حسابی قربان صدقه ام شدش.                       ...
19 مهر 1392

هشت ماهگیت مبارک ....

  سلام دوستای گلم یک چیزی رومیدونید من امروز هشت ماهه شدم. هووووووووووورا خیلی خوشحالم چونکه هر روز دارم بزرگتر میشم و میتونم زودتر شلوغکاری کنم.               حدیث خانم نوه دایی مامانم   خاله جون من از پشت سر گرفته که نخورم زمین .                       ...
19 مهر 1392

مراسم علی اصغر ...

امروز دارم آماده میشم که برم مراسم سوگ حضرت علی اصغر (ع) من تو این مراسم مثل حضرت 6 ماهم . مامانجونو مامان هم با من هستند. اصغر که نسیم عشق مویش بوسید خورشید ولایت سر و رویش بوسید می خواست حسین تا ببوسد لب او تیر آمد و زودتر گلویش بوسید                                     ...
18 مهر 1392

اولین مسافرت

  سلام . این اولیم مسافرتی بود که با مامان و بابا و خاله زهرا رفتیم . خیلی بهمون خوش گذشت خیلی آب بازی و ماسه بازی کردم. اردیبهشت 92 بود که رفتیم.                                                 اینجا داشتم آب بازی میکردم که یهو موج آب زد و تمام دهنم پر آب شد.     این عکسها رو وقتی رفتیم آبشار کبودوال گرفتیم.     &n...
18 مهر 1392

تولدت 1 سالگیت مبارک ...

  سلام . یک هفته است که مامان و بابا با هم حرف یک جشن با هم میزدند ولی من نمی فهمیدم که جشن کی هست تا اینکه صبح روز 92/03/23 که از خواب بیدار شدم دیدم مامان خونه رو تزئین کرده . مامان تا من دید اومد و من بغل کرد و بوسید و بهم گفت تولدت مبارک عزیزم امروز 1 ساله شدی مامانم بهم گفت : از خدا ممنونم که همچین دختر ناز و خوبی به من داده . خیلی دوستت دارم... روزهایت شاد شاد ،                                آسمانت بی غبار،  سهم چشمانت بهار،     &...
18 مهر 1392